سپید
خودت رابه خاطراین مردم تغییرمده این جماعت هرروزتوراجوردیگری میخواهند

شمع داني به دم مرگ به پروانه چه گفت؟
گفت اي عاشق بيچاره فراموش شوي...
سوخت پروانه ولي خوب جوابش را داد
گفت طولي نكشد تو نيز خاموش شوي




تاریخ: سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:خواندنی"شعر"داستان"داستان,
ارسال توسط MOHAMAD

مردی نزد طبيب رفت و از غم بزرگي که در دل داشت گفت.

طبيب به او گفت:

به ميدان شهر برو،

آنجا دلقکي هست،

آنقدر تو را ميخنداند تا غمت از يادت برود.

مرد با چشمي اشکبار،

لبخند تلخي زد و گفت:

من همان دلقکم




ارسال توسط MOHAMAD

4 ساله كه بودم فكر می كردم پدرم هر كاری رو می تونه انجام بده .

5 ساله كه بودم فكر می كردم پدرم خیلی چیزها رو می دونه .

6 ساله كه بودم فكر می كردم پدرم از همة پدرها باهوشتر.

8 ساله كه شدم ، گفتم پدرم همه چیز رو



ادامه مطلب...
تاریخ: دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط MOHAMAD




تاریخ: یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط MOHAMAD

معلم برای شاگرد تنبلش شرط گذاشته بود درصورت آوردن یک قاشق از خاک بهشت به اونمره ی قبولی خواهد داد.....فردای آن روز شاگرد یک قاشق خاک میاره وتقدیم میکنه به معلمش ....! ....معلم ناراحت وباحالتی پرخاشگرانه گفت من رو به مسخره گرفتی...این خاکوازکجا آوردی ...؟؟ دانش آموزبا بغضی در گلووچشمایی گریان گفت این خاک زیرپای مادرمه..!!!       شما .... به من آموختید که "بهشت زیرپای مادران" است




تاریخ: شنبه 5 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط MOHAMAD

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد