" فاصله ها "
مردن وگم شدن از ماست ----- نه از فاصله ها
دل ازاین هاست که تنهاست ----- نه از فاصله ها
گرچه دیگرهمه جا پرزجدایی شده است ---
مشکل از طاقت دل هاست ----- نه از فاصله ها !.!
دردل یک دانشجوی مقطع دکترا که تازه داماد شده و در کتابخانه دانشگاه شارژر لپ تاپ و هدفونش را دزیده اند
بنی آدم اعضای یکدیگرند نباید سر پول بهم بپرند
تو دانی که درد آورست روزگار از این دزدی دیگر ندارم قرار
. . . برای مشاهده به ادامه ی مطلب بروید . . .
گه ر له برسان و له به ر بی به رگی ئیمرو ره ق هه لیم |
نو كه ری بیگانه نا كه م تا له سه ر هه ردم ئه من |
من له زنجیر و ته ناف و دار و به ند باكم نی یه |
له ت له تم كه ن بمكوژن هیشتا ده لیم كوردم ئه من |
شمع داني به دم مرگ به پروانه چه گفت؟
گفت اي عاشق بيچاره فراموش شوي...
سوخت پروانه ولي خوب جوابش را داد
گفت طولي نكشد تو نيز خاموش شوي
منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم
در چشمانت خیره شوم
دوستت دارم را بر لبانم جاری کنم
منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینم
سر رو شانه هایت بگذارم….از عشق تو…..
از داشتن تو…اشک شوق بریزم
منتظر لحظه ی مقدس که تو را در اغوش بگیرم
بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم
وبا تمام وجود قلبم و عشقم را به تو هدیه کنم
اری من تورا دوست دارم
وعاشقانه تو را می ستایم
تمام ترانه هایم ترنم یاد توست و تمام نفسهایم خلاصه در نفسهای توست
ای زلال تر از باران و پاکتر از آیینه به وجود پر مهر تو می بالم
و تو را آنگونه که میخواهی دوست دارم
ای مهربان - پرنده خیالم با یاد تو به اوج آسمانها پر خواهد گشود
و زیبایی ات را به رخ فرشتگان خواهد کشید
تبسمی از تو مرا کافیست که از هیچ به همه چیز برسم
میخوام روی حرفم هنوز ایستاده باشم
بذار دوستت دارم رو هزار بار گفته باشم
بخوای تا قیامت می گم دوستت دارم رو
بهونه ای نمی خوام به دستت داده باشم
ما که گفتیم هزار بار تو یک بار هم نگفتی
ولی نزدیکه اون روز که به دامم بیفتی
تن سپردن به غريبه ، آخر شعر تو اين بود
عاشقانه دلسپردن ، جرم من فقط همين بود
من نه اولين گل تو ، نه که واپسينه بودم
اما عشق تو واسه من ، اولين و آخرين بود
"" فقط برای تو محبوبم ""
نگاهی را که هرگز به نگاهت گره نزدم یادت هست؟!
نگاهی که آتش زدن گندم های تنت را کفایت بود،به یاد داری؟!
به من بگو نگاه کودکانه ام را که خون بهای بازی ات کردی،یادت هست؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!
به گاهی که غرق فروختن دست های پینه بسته و سراب گندم هایم بودی،
از پشت سیم های تلفن ،نوای شادباش گفتن اهریمن یادت هست؟!
نه!!!
یادت نیست و من بیهوده با تو از عشق ،گره بر دار قالی ام می کوبم!
ماه روی محبوبم در لباس نجابت!
مرا از خودم دزدیدی و جستن راه را بهانه ی فرار خفت بار خود کردی....
درهم شکستی ام نازنین یارم...
جای خالی ات کمر شکسته ام را تبر باران می کند...
سخت تنهایم و انتظار می کشمت،بیا......
کوه پرسيد ز رود
زير اين سقف کبود
راز ماندن در چيست؟ گفت در رفتن من
کوه پرسيد و من؟ گفت در ماندن تو
ببلبلي گفت ومن؟
خنده اي کرد وگفت در غزل خواني تو
آه از آن آبادي
که در آن کوه رود
رود مرداب شود
ودر آن بلبل سرگشته سرش را به گريبان ببرد
ونخواند ديگر
من و تو
بلبل و کوه و روديم
راز ماندن جز
در خواندن من
ماندن تو
رفتن ياران سفر کرده ي مان نيست
بدان