سپید
خودت رابه خاطراین مردم تغییرمده این جماعت هرروزتوراجوردیگری میخواهند

 

 

قدرت کلمات


روزي مرد کوري روي پله‌هاي ساختماني نشسته و کلاه و تابلويي را در کنار پايش قرار داده بود روي تابلو نوشته شده بود: من کور هستم لطفا کمک کنيد. روزنامه نگارخلاقي از کنار او مي گذشت، نگاهي به او انداخت.
فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اينکه از مرد کور اجازه بگيرد تابلوي او را برداشت آن را برگرداند و اعلان ديگري روي آن نوشت و تابلو را کنار پاي او گذاشت و آنجا را ترک کرد.
عصر آنروز، روز نامه نگار به آن محل برگشت، و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صداي قدم هاي او، خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسي است که آن تابلو را نوشته، بگويد که بر روي آن چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد: چيز خاص و مهمي نبود، من فقط نوشته شما را به شکل ديگري نوشتم و لبخندي زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هيچوقت ندانست که او چه نوشته است ولي روي تابلوي او خوانده مي شد:

 


 




ارسال توسط MOHAMAD


کامپـيوتـر زن است يا مـرد؟
استاد زبان فرانسه در مورد مذکر يا مونث بودن اسمها توضيح ميداد که پرسيد :

کامپيوتر مذکر است يا مونث؟

همه دانشجويان دختر جنس رايانه را به دلايل زير مرد اعلام کردند:

- وقتي به آن عادت مي کنيم گمان مي کنيم بدون آن قادر به انجام کاري نيستم.

- با آن که داده هاي زيادي دارند اما نادانند.

- قرار است مشکلات را حل کنند اما در بيشتر اوقات معضل اصلي خودشانند.

- همين که پايبند يکي از آنها شديد متوجه ميشويد که اگر صبر کرده بوديد مورد بهتري از آن نصيبتان مي شد.

و همه دانشجويان پسر به دلايل زير جنس رايانه را زن اعلام کردند:

- به غير از خالق آنها کسي از منطق دروني آنها سر در نمي آورد.

- کسي از زبان ارتباطي آنها سر در نمي آورد.

- کوچکترين اشتباهات را در حافظه دراز مدت خود ذخيره مي کنند تا بعد ها تلافي کنند.

- همين که پايبند يکي از آنها شديد بايد تمام پول خود را صرف خريد لوازم جانبي آنها بکنيد --حالا واقعا به نظرشما کامپيوتر زن است يا مرد؟-




ارسال توسط MOHAMAD

 


...پرسيد به خاطر كي زنده هستي؟ با اينكه دلم مي خواست با تمام وجودم داد بزنم "بخاطر تو" بهش گفتم : به خاطر هيچ كس.

...پرسيد پس به خاطر چه زنده هستي؟ با اينكه دلم فرياد ميزد "به خاطر تو" با يك بغض غمگين گفتم به خاطر هيچ…




تاریخ: یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:به خاطر كي زنده هستي,به خاطر كي زنده هستي,,
ارسال توسط MOHAMAD

 


1- اطلاعیه جدید راهنمایی رانندگی: پیرو مشکل آلودگی هوا، امروز تنها خودروهایی که سه رقم سمت راست پلاگ آنها بر ۱۷ بخش پذیر است اجازه تردد دارند. 

 
2- پوست کنار ناخن از خیانت کارترین پوست هاست، اولش فقط یه ذره گوشه ناخنه اما تا میکشیش تا زیر زانوت میاد پایین!
 
3- توی تموم زندگیم فکر می کردم هوا مجانیه تا اینکه یه بسته چیپس خریدم
 
4- سر جلسه به دوستت که هیچی نخونده کل سوال ها رو برسونی و برگه هاتون با هم مو نزنه، نمره اون بیشتر می شه، شک نکن
 
5- امتحان وسیله ست، نمره دست استاده، الکی خودتو از اینترنت نندازی بشینی درس بخونیا!
 

 

 

6- وقتی از کسی عصبانی می شید یه لیوان آب یخ بردارید نخورید، بپاشید تو صورتش تا آدم شه

 

 






تاریخ: یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:صرفا جهت خنده,صرفا جهت خنده,صرفا جهت خنده,
ارسال توسط MOHAMAD

يارو نه درس خونده؛ نه شغلي؛ نه پولي.. خلاصه هيچي..

ازش ميپرسي ازدواج کردي؟ با اعتماد به نفس ميگه هنو دم به تله ندادم!




تاریخ: یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:اس ام اس = ضدحال,اس ام اس = ضدحال,,
ارسال توسط MOHAMAD

 

سخن روز



 

شبها وقتی می خوای بخوابی میبینی كسیو نداری !!!
كه بغلت كنه!!!
كه شب بخير بگه!!!
كه بهت فكر كنه!!!
اینجاست كه :
میــفـهـمـی بــرخــلــاف شـلــوغـیــه درونــــت ... چــقـــدر تـنهـایــی ...

 



 




ارسال توسط MOHAMAD

مردانگی ات را . . . با شکستن دل دختری که دیوانه ی توست ثابت نکن

مردانگی ات را . . . با غرور بی اندازه ات به دختری که عاشق توست ثابت نکن

مردانگی را زمانی میتوانی نشان دهی که دختری با تمام تنهایی اش به تو تکیه کرده که دختری با تکیه به غرور تو به قدرت تو در این دنیای پر از نامردی قدم بر میدارد...




تاریخ: یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:مردانگی ات را , , ,مردانگی ات را , , ,مردانگی ات را , , ,,
ارسال توسط MOHAMAD

استاد سر کلاس گفت کسي خدا رو ديده؟ همه گفتند : . . . نه . . . !

استاد گفت کسي صداي خدا را شنيده ؟ همه گفتند : . . . نه . . . !

استاد گفت کسي خدا را لمس کرده؟ همه گفتند : . . . نه . . . !

استاد گفت پس خدا وجود ندارد

يکي از دانشجويان بلند شد و گفت :

کسي عقل استاد را ديده ؟ همه گفتند : . . نه .. !

دانشجو گفت کسي صداي عقل استاد را شنيده ؟ همه گفتند : ..نه.!

دانشجو گفت کسي عقل استاد را لمس کرده ؟ همه گفتند : . . نه . . !

دانشجو گفت پس استاد عقل نداره !!!




ارسال توسط MOHAMAD

زن شیطان رو هم درس میده...

زن به شیطان گفت : آیا آن مرد خیاط را می بینی ؟ میتوانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را طلاق دهد ؟
شیطان گفت : آری و این کار بسیار آسان است
پس شیطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی سعی می کرد او را وسوسه کند اما مرد خیاط همسرش را بسیار دوست داشت و اصلا به طلاق فکر هم نمی کرد
پس شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف کرد
سپس زن گفت : اکنون آنچه اتفاق می افتد ببین و تماشا کن
زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت :
چند متری از این پارچه ی زیبا میخواهم پسرم میخواهد آن را به معشوقه اش هدیه دهد پس خیاط پارچه را به زن داد. سپس آن زن رفت به خانه مرد خیاط و در زد و زن خیاط در را باز کرد وآن زن به او گفت : اگر ممکن است میخواهم وارد خانه تان شوم برای ادای نماز ، و زن خیاط گفت :بفرمایید،خوش آمدید
و آن زن پس از آنکه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت بدون آنکه زن خیاط متوجه شود و سپس از خانه خارج شد و هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت آن پارچه را دید و فورا داستان آن زن و معشوقه ی پسرش را به یاد آورد و همسرش را همان موقع طلاق داد
سپس شیطان گفت : اکنون من به کید و مکر زنان اعتراف می کنم
و آن زن گفت :کمی صبر کن
نظرت چیست اگر مرد خیاط و همسرش را به همدیگر بازگردانم؟؟؟!!!
شیطان با تعجب گفت : چگونه ؟؟؟
آن زن روز بعدش رفت پیش خیاط و به او گفت
همان پارچه ی زیبایی را که دیروز از شما خریدم یکی دیگر میخواهم برای اینکه دیروز رفتم به خانه ی یک زنی محترم برای ادای نمازو آن پارچه را آنجا فراموش کردم و خجالت کشیدم دوباره بروم و پارچه را از او بگیرم و اینجا مرد خیاط رفت و از همسرش عذرخواهی کرد و او را برگرداند
به خانه اش.





تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:زن شیطان رو هم درس میده,زن به شیطان گفت,,
ارسال توسط MOHAMAD

 

 دردل یک دانشجوی مقطع دکترا که تازه داماد شده و در کتابخانه دانشگاه شارژر لپ تاپ و هدفونش را دزیده اند

 

بنی آدم اعضای یکدیگرند                       نباید سر پول بهم بپرند

تو دانی که درد آورست روزگار             از این دزدی دیگر ندارم قرار

 

 . . . برای مشاهده به ادامه ی مطلب بروید . . .



ادامه مطلب...
ارسال توسط MOHAMAD

ابتدا یک ماشین حساب آماده کنید تا با هم پیش بریم.ماشین حساب موبایل هم میشه.

1.هفت رقم شماره ی تلفن خودتونو در نظربگیرید.

2.حالا سه رقم اول اونو وارد ماشین حساب کنید.یعنی اگر تلفن شما ۱۲۳۴۵۶۷ باشد ۱۲۳ تو ماشین حساب وارد کنید.

3.حالا این سه رقم را در ۸۰ ضرب کنید و حاصل رو با ۱ جمع کنید.

4.عدد به دست اومده رو در ۲۵۰ ضرب کنید.

5.حالا چهار رقم پایانی تلفن خود رو با عدد به دست اومده جمع کنید. یک بار دیگر چهار رقم پایانی شماره ی خودتون رو با اون جمع کنید.

6.عدد ۲۵۰ رو از حاصل به دست اومده کم کنید.

7.حالا حاصل رو تقسیم بر ۲ کنید.

حالا این شماره براتون آشنا نیست؟




ارسال توسط MOHAMAD

دختركى به میز كار پدرش نزدیك مى‌شود و كنار آن مى‌ایستد.
پدر كه به سختى گرم كار و زیر و رو كردن انبوهى كاغذ و نوشتن چیزهایى در تقویم خود بود، اصلا متوجه حضور دخترش نمى‌شود
تا اینكه دخترك مى‌گوید: «پدر، چه مى‌كنى؟»

و پدر پاسخ مى‌دهد: «چیزى نیست عزیزم! مشغول مرتب كردن برنامه‌هاى كاریم هستم.
اینها نام افراد مهمى هستند كه باید در طول هفته با آنها ملاقات داشته باشم.»

دخترك پس از كمى مكث و تأمل مى‌پرسد: «پدر! آیا نام من هم در بین آنها هست؟»




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:آیا نام من هم در بین آنها هست؟,وقت ملاقات,,
ارسال توسط MOHAMAD

موسی مندلسون پدر بزرگ آهنگساز شهیر آلمانی، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بسیار کوتاه و قوزی بد شکل بر پشت داشت. موسی روزی در هامبورگ با تاجری آشنا شد که دختری بسیار زیبا و دوست داشتنی به نام فرمتژه داشت. موسی در کمال ناامیدی، عاشق آن دختر شد، ولی فرمتژه از ظاهر و هیکل از شکل افتاده او منزجر بود.
زمانی که قرار شد موسی به شهر خود بازگردد، آخرین شجاعتش را به کار گرفت تا به اتاق دختر برود و از آخرین فرصت برای گفتگو با او استفاده کند. دختر حقیقتاً از زیبایی به فرشته ها شباهت داشت، ولی ابداً به او نگاه نکرد و قلب موسی از اندوه به درد آمد. موسی پس از آن که تلاش فراوان کرد تا صحبت کند، با شرمساری پرسید :


- آیا می دانید که عقد ازدواج انسانها در آسمان بسته می شود؟
دختر در حالی که هنوز به کف اتاق نگاه می کرد گفت :
- بله، شما چه عقیده ای دارید؟
- من معتقدم که خداوند در لحظه تولد هر پسری مقرر می کند که او با کدام دختر ازدواج کند. هنگامی که من به دنیا آمدم، عروس آینده ام را به من نشان دادند و خداوند به من گفت: «همسر تو گوژپشت خواهد بود»
درست همان جا و همان موقع من از ته دل فریاد برآوردم و گفتم:
«اوه خداوندا! گوژپشت بودن برای یک زن فاجعه است. لطفاً آن قوز را به من بده و هر چی زیبایی است به او عطا کن»
فرمتژه سرش را بلند کرد و خیره به او نگریست و از تصور چنین واقعه ای بر خود لرزید.
او سال های سال همسر فداکار موسی مندلسون بود.

نتیجه اخلاقی:
راسته که میگن دخترا از گوش خام می شن و پسرا از چشم
اززمان تولد تا مرگ تمام نقطه گذاریها دست ماست




ارسال توسط MOHAMAD


عکسی که در بالا می بینید متعلق به دختری اهل عربستان می باشد که کوتاه قد ترین گدای این شهر نیز است. کمیته امنیتی عربستان برای مبارزه با تکدی گری به پلیس شهر ریاض دستور داده است تا این دختر ۲۵ ساله را که تنها ۵۰ سانتی متر قد دارد، دستگیر کند.
کمیته امنیتی عربستان درباره علت دستگیری این دختر اعلام کرد: بسیاری از مردم به دلیل کوتاهی قد وی به او ترحم کرده و به او کمک می کنند و او بدین ترتیب جیب آن ها را خالی می کند.تحقیقات این کمیته نشان می دهد که در برخی روزها این دختر کوتاه قد معادل بیش از ۳۰ میلیون تومان درآمد دارد. به اعتراف خود این دختر، یک شهروند عربستانی در یک روز ۵۰۰ هزار تومان به وی کمک کرده است.





ارسال توسط MOHAMAD

پسره به باباش ميگه پنج هزار تومن بده.باباش ميگه چي , چهار هزار تومن؟ سه هزار تومن ميخواي واسه چي ؟ بچه هاي مردم روزي دو هزار تومن ميگيرن با همون هزار تومن کنار ميان , اونوقت تو از من پونصد تومن ميخواي؟ باباي من سيصد تومن به من نميداد که من بخوام دويست تومن بدم . بيا حالا اين صد تومن رو بگير ... پسره نگاه کرد ديد پنجاه تومنيه




ارسال توسط MOHAMAD

استاد:چرا حضرت محمددر...

طلاب:اللهم صلی علی محمد و ال محمد

استاد:بله افرین،خوب داشتم میگفتم چرا حضرت محمد...

طلاب:اللهم صلی علی محمد وال محمد

استاد:بله،چرا حضرت محمد

طلاب: اللهم صلی علی محمد وال محمد

استاد:لا اله الا الله،چرا ان حضرت...

طلاب: کدام حضرت؟

استاد:حضرت محمد

طلاب:اللهم صل علی محمد وال محمد!!!!!!!!!




تاریخ: چهار شنبه 9 اسفند 1391برچسب:استاد,طلاب,طلاب,استاد,
ارسال توسط MOHAMAD

ساعت عجیب تولد ۳ دختر لوری دیرسلی تعجب پزشکان را برانگیخته است. هر سه فرزند این زن دقیقا در ساعت ۷:۴۳ دقیقه متولد شده‌اند.

به اعتقاد کارشناسان این اتفاق بسیار نادر است و از هر یک میلیون مورد در سراسر جهان، فقط یکی ممکن است به این حالت شبیه باشد. بزرگ‌ترین فرزند لوری به نام الا در تاریخ ۱۰ اکتبر سال ۲۰۰۵ و دقیقا در ساعت ۷:۴۳ دقیقه متولد شد. فرزند دوم او نیز که اوی نام دارد، باز هم درست در همین ساعت در سال ۲۰۰۷ به دنیا آمد. سر‌انجام آخرین کودک او هم به نام هریسون امسال در همین ساعت پا به این دنیا گذاشت. نکته جالب این است که پرستاران بیمارستان می‌دانستند ۲‌فرزند قبلی این زن درست در یک ساعت خاص متولد شده بودند. به همین دلیل بی‌صبرانه منتظر بودند تا زمان تولد آخرین فرزند را ببینند. اما در نهایت شگفتی سومین کودک هم درست سر وقت در شهر منچستر انگلستان به دنیا آمد.




تاریخ: چهار شنبه 9 اسفند 1391برچسب:"تولد عجیب",
ارسال توسط MOHAMAD

۲۱ سال بیشتر نداشت که از سر شور جوانی مثل داستان ها عاشق دختر همسایه شد.
در آن روزها هیچ آرزویی جز ازدواج در سر نداشت.شب ها با شور لباس دامادی به خواب می رفت و با همان رویا هم از خواب می پرید تا این که …

با اصرارهای پی در پی نتوانست پدر و مادر را متقاعد برای رفتن به خواستگاری کند تا اینکه فکر کرد دنیا به آخر رسیده و دیگر نمی تواند به زندگی ادامه دهد و شبی مشتی قرص با لیوانی آب را سر کشید و زمانی که چشم گشود در بیمارستان لقمان بود و فقط اسم پروانه ورد زبانش.
همین شد که پدر و مادر تصمیم به خواستگاری گرفتن اما خانواده دختر خام بودن و جوان بودن داماد را بهانه و ضمانت بیشتری طلب نمودند ، عروس که سکه های زیاد هم جوابگویش نبود ، این بار به جای مهریه قلب مادر شوهر را طلب کرد.

حالا پس از سه سال زندگی و دعواهای بسیار رضا و پروانه دیگر قادر به زندگی نیستند.
این ها تنها زوجی هم نیستند که مهریه عجیب و دور را از عقل را برای پایداری زندگی انتخاب کردند.
دفاتر ازدواج و طلاق روزانه شاهد خیلی از این اتفاقات و رویدادها هستند اینها از روز اول زندگی را بازی می پندارند و نمی دانند ز در زندگی یعنی زرنگی و باهوشی و ن یعنی نان آوری و مردانگی، د یعنی دانستن رمز و رازهای بهتر زیستن و گ به معنای گره هایی که با هم فکری هم باز شود و ی یاری رساندن به هم و طاقت در برابر سختی هاست.

کاش زوج های امروزی بجای اندیشیدین به تعداد سکه و زرهای طلا کمی هم این واژه ها را در نظر گرفته و مفهومش را درک می کردند.




تاریخ: چهار شنبه 9 اسفند 1391برچسب:,عروسی که مهریه اش قلب مادر داماد بود,,
ارسال توسط MOHAMAD

شمع داني به دم مرگ به پروانه چه گفت؟
گفت اي عاشق بيچاره فراموش شوي...
سوخت پروانه ولي خوب جوابش را داد
گفت طولي نكشد تو نيز خاموش شوي




تاریخ: سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:خواندنی"شعر"داستان"داستان,
ارسال توسط MOHAMAD

مردی نزد طبيب رفت و از غم بزرگي که در دل داشت گفت.

طبيب به او گفت:

به ميدان شهر برو،

آنجا دلقکي هست،

آنقدر تو را ميخنداند تا غمت از يادت برود.

مرد با چشمي اشکبار،

لبخند تلخي زد و گفت:

من همان دلقکم




ارسال توسط MOHAMAD

4 ساله كه بودم فكر می كردم پدرم هر كاری رو می تونه انجام بده .

5 ساله كه بودم فكر می كردم پدرم خیلی چیزها رو می دونه .

6 ساله كه بودم فكر می كردم پدرم از همة پدرها باهوشتر.

8 ساله كه شدم ، گفتم پدرم همه چیز رو



ادامه مطلب...
تاریخ: دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط MOHAMAD




تاریخ: یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط MOHAMAD

معلم برای شاگرد تنبلش شرط گذاشته بود درصورت آوردن یک قاشق از خاک بهشت به اونمره ی قبولی خواهد داد.....فردای آن روز شاگرد یک قاشق خاک میاره وتقدیم میکنه به معلمش ....! ....معلم ناراحت وباحالتی پرخاشگرانه گفت من رو به مسخره گرفتی...این خاکوازکجا آوردی ...؟؟ دانش آموزبا بغضی در گلووچشمایی گریان گفت این خاک زیرپای مادرمه..!!!       شما .... به من آموختید که "بهشت زیرپای مادران" است




تاریخ: شنبه 5 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط MOHAMAD

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد